روز : 2
در اين روز، سنه 1260، وفات يافت در (اصفهان ) سيد سند و فقيه نبيه و عالم جليل جناب (آسيد باقر رشتى حجة الاسلام ) رضوان الله عليه . جلالت شاءنش زياده از آنست كه ذكر شود و آن جناب را مؤ لفات نفسيه است در فقه و غيره .
روز : 3
در اين روز، سنه 64، واقعه احراق (مكه ) شد. بدانكه چوم (مسلم بن عقبه ) بالشكر شام بقصد قتل اهل (مدينه ) آهنگ كرد و به (مدينه ) آمد و كرد آنچه كرد چنانچه در روز 28 ذيحجه بآن اشارت رفت . پس از آنكه از كار مدينه پرداخت بقصد دفع (عبدالله بن زبير) به امر (يزيد) آهنگ (مكه ) برداشت و (ابن زبير) از كسانى است كه بعد از مرگ (معاويه ) سر در بيعت (يزيد) در نياورد و ملازمت كعبه را اختيار كرده و مردم را به بعيت خويش ميخواند.
چون (ابن عقبه ) بموضع معروف (بقديد) رسيد، بدركات دوزخ شتافت (60) (حصين بن نمير) پس از او، امير لشكر شد و با آن گروه به (مكه ) رفت و دور مكه را احاطه كرد. (عبدالله بن زبير) با (مختار بن ابى عبيده ) و جمعى ديگر كه باوى بعيت كرده بودند، پناه بخانه خدا بردند.
لشكر (شام ) در بالاى كوههاى (مكه ) كه مشرف بر خانه ها و مسجدالحرام است ، اجتماع كردند و تعبيه منجنيق نمودند و پيوسته سنگ و نفط بر (مكه ) و مسجد ميافكندند و جامه ها از پنبه و كتاب به نفط آلوده ميساختند و بر خانه خدا مى انداختند تا آنكه كعبه معظمه بسوخت و بناى آن منهدم گشت و ديوارهاى آن بر هم ريخت و شاخهاى گوسفندى كه بجهت فداى اسماعيل (ع ) آمده بود و بر سقف آويخته بودند، هم سوخته شد.
(ابوحره مدينى ) گفته :
قد احرق المقام والمصلى ))
|
بالجمله ، خداوند منتقم قهار، (يزيد) را مهلت نداده بجهنم پيوست . خبر مرگش به (مكه ) رسيد. (ابن نمير) دست از جنگ برداشت و در طريق مهاربه با (ابن زبير) پانگذالشت و با لشكر خويش بجانب (شام ) روانه شد.
در اين روز، سنه 449، وفات كرد، (احمد بن عبدالله ابن سليمان ) معروف به (ابوالعلاء معرى ) شاعر، اديب ماهر، اعجوبه دهر. گفته اند كه در سن سه سالگى يا چهار سالگى بود كه چشمش از آبله نابينا شد و در باب كورى او گفته شده :
(( و كان على المشهور مرميا بالزندقة و الالحاد و مكث مدة خمس و اربعين سنة لاياكل اللحم تدينا و مناظرته مع السيد المرتضى و حكايات جودة فهمه و علمه مشهورة )) .
(( و نقل انه دخل ذات يوم على السيد فعثر برجله فقال الرجل من هذالكلب فقال ابوالعلاء الكلب من لا يعرف للكلب سبعين اسما فقر به المرتضى فوجده علامة ثم انه قدجرى فى بعض الايام ذكر المتنبى فى خدمة السيد فتنقصه المرتضى و ذكر معايبه فقال المعرى لولم يكن للمتنبى من الشعر الاقوله لك يا منازل فى القلوب منازل لكفاه فضلا و شرفا فغضب المرتضى و امر باخراجه من مجلسه ثم قال اتدرون اى شئى اراد بذكر هذه القصيده فان للمتنبى اجود منها انما اراد قوله و اذا اتتك مذمتى من ناقص فهى الشهادة لى بانى كامل و بالجمه كان المعرى نسيج وحده فى العربية ضربت اباط الابل اليه و كان يقول اتمن ان ارى المآء الجارى و كواكل السماء حيث كان اعمى )) .
(( والمعرى نسبة الى معرة النعمان و هى قرية من قرى ارض الشام بالقرب من حماه )) .
شب : 4
حضرت رسول (ص ) از عار (ثور) بيرون آمد و بجانب مدينه حركت فرمود. مدت مكثش در آن جبل ، سه روز و سه شب بوده .
روز : 4
بقولى ، روز وفات حضرت عسكرى (ع ) است ، لكن مشهور هشتم است .
در اين روز، سنه 1186، وفات كرد عالم اجل و شيخ افقه اعظم عالم ربانى (شيخ يوسف بن شيخ احمد)(61) آل عصفور بحارنى ، صاحب كتاب الحدائق الناظره فى احكام العترة الطاهرت و در النجفيه و لؤ لوة البحرين و كشكول سلاسل الحديد فى تقييد ابن ابى الحديد و كتاب النفحات الملكوتيه فى الرد على الصوفيه .
قبر شريفش در روضه مطهره در رواق پائين پاى شهداء واقع است ، قريب بقبر (استاد اكبر وحيد بهبهانى ) و سيد اجل اكمل (آسيد على ) صاحب (رياض ) رضوان الله عليهم .
روز : 5
در اين روز، سنة 117، عقيله قريش ، حضرت سكينه (ع )(62) دختر امام حسين عليه السلام ، در مدينه وفات يافت .
و اتفاقا در همان سال ، خواهرش جناب (فاطمه ) نير وفات يافت . (ابوالفرج ) گفته كه جناب (سكينه ) در شب وفات كرد. حركت جنازه از شب تا صباح تاءخير افتاد، (محمد بن عبدالله ) نفس زكيه ، چهار صد دينار، عطارى را داد و عطر وعود خريد و در پيرامون سرير (سكينه ) در مجمره ها گذاشت و سوزانيد و هم روايت كرده از آن مخدره كه فرموده : پدرم با عمم (حسن ) در حق من و مادرم فرمود:
والده اش (رباب ) دختر (امرءالقيس )(63) است كه او نيز مادر همان طفل رضيع است كه در كربلا، بزخم تير، شهيد گشت و (رباب ) را بعد از شهادت امام حسين (ع )، اشراف قريش ، خواستگارى كردند كه ابدا اجابت نكرد و گفت : من بعد از مواصلت با پيغمبر با كس ديگر، مواصلت نكنم و بعد امام حسين (ع ) شوهرى ديگر نخواهم و در مجلس (ابن زياد) چون نظرش بر سر شوهرش افتاد، بى تاب شده و آن سر را گرفت و بوسيد و در كنار خود نهاد و نوحه سرائى كرد و گفت :
(( واحسينا فلا نسبت حسينا
|
لاسقى الله جانبى كربلاء))
|
بعد از واقعه كربلا، يكسال زياده زنده نماند و لايزال در گريه و سوگوارى گذرانيد و از آفتاب ، به سايه نيامد تا وفات يافت .
(ابن اثير) در (كامل ) گفته كه قولى است كه رباب يكسال سر قبر امام حسين (ع ) اقامت نمود و پس آن ، عود كرد به (مدينه ) و از غصه و حزن بر آنحضرت وفات يافت .
روز : 7
در اين روز، سنه 342، وفات كرد (على بن محمد ابوالقاسم تنوخى انطاكى ) عالم باصول معتزله و نجوم ، قاضى (بصره ) و (اهواز) و بجهت كثرت علم و فضل او (وزير مهلبى ) او را بسيار احترام ميكرد و بمجلس منادمه او را مى طلبيد و او را (ريحانة الندماء) و (تاريخ الظرفاء) ميگفتند و (سيف الدوله ) نيز او را بزيارت احترام ميكرد و او جد (محسن بن على قاضى تنوخى امامى ) است و همان كس است كه بر (ابن معتز عباسى ) زد كرده قصيده او را در مفاخر (بنى عباس ).
نظرات شما عزیزان: